اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مبدع

نویسه گردانی: MBDʽ
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ستور مانده کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || تهی و خالی کرده شده . (ناظم الاطباء). || باطل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع ...
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلا...
مبدع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) ایجاد و اختراع و کشف . || (اِ) اولین ظهور و نخستین پیدائی . || جائی که در وی هر چیز تازه اختراع شود. || افسا...
مبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این ۞ به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ریباژ (کردی: ریباز) مویا muyã (سنسکریت: مولا) پَریاج (سنسکریت: پْرَیاجَ) موهان muhãn (سنسکریت: مورْدهان) آر...
مبدا. [ م َ ] (ع اِ) آغاز. مبداء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون آخرعمر این جهان آمدامروز ببایدش یکی مبدا. ناصرخسرو (دیوان ص 19).گفتم چه...
مبداء. [ م َ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از ثلاثی مجرد بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار شدن ۞ . (غیاث ) (آنندراج ) ۞ . و بر آنچه مبداء حرک...
بی مبدا. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مبدا = مبداء «عربی ») بی آغاز : زمانی کز فلک زاید زمان نابوده چون باشدزمان بی جود اوموجود و ناموجود و بی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.