متأرض
نویسه گردانی:
MTARḌ
متأرض . [ م ُ ت َ ءَرْ رِ ] (ع ص ) متصدی و متعرض . || لازم گیرنده ٔ زمین را. (آنندراج ). لازم گیرنده . (ناظم الاطباء). || گیاه آنقدر بالیده که بریدنش ممکن شود. (آنندراج ). گیاه بریده شده و درو شده . || هر آنچه واقعشود. || [ هر آنچه ] دوچار گردد و روبرو شود و مقابله کند. (ناظم الاطباء). || درنگ کننده . (آنندراج ). درنگی کننده ٔ بر زمین . || توقف شده و درنگی کرده . || حادثه و عارضه . || [ هر آنچه ] صادر شود و اتفاق افتدو عارض شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأرض شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
متعرض . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) اقامت نماینده به جائی . (آنندراج ). متمکن و ساکن و مقیم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
متعرز. [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) سخت و دشوار گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آزرده و مشوش و حیران . (ناظم الاطبا...