اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مث

نویسه گردانی: MṮ
مث . [ م َ ] (اِ) شیره ٔ انگور و دوشاب و شیره ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
مص . [ م َ ] (علامت اختصاری ) در این لغت نامه مخفف و رمز است مصدر را. رمز است کلمه وماده ای (مدخلی ) را که در این لغت نامه به صورت مصدر م...
مص . [ م َص ص ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). امتصاص . (المصادر زوزنی ) ...
مص . [ م ُص ص ] (ع ص ) خالص هر چیزی . کرملی گوید کلمات مح ، محض ، محت ، لحت ، نحت ، نص ، قح ، کح ، صم ، همه به معنی خالص و با مص در معنی مش...
مص . [ ](اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است . (فارسنامه ٔ اب...
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میان...
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). میان راه و یا متن و جاده ٔ آن . (اقرب الموارد).
مس مس . [ م ِ م ِ ] (اِ مرکب ) (در تداول عوام ) به آهستگی . باتأنی . باکاهلی . مس ّ و مِس ّ : پس نشست و نوشت بامس مس قصه را چند صورت مجلس . ملک...
کف مس . [ ک َ ف ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است سفید مانند نمک ، چون مس را بگدازند ودر گوی ریزند تا بسته شود آبی برروی آن بریزند و...
مس جوش . [ م ِ ] (اِ مرکب ) لحیم مس . رجوع به مس و لحیم شود.
مس پوش. (Copper sheathing) (ن مف مرکب ) مس پوشیده . پوشیده ٔبا/به مس. - مس پوش کردن گنبد، سقف و شیروانی؛ پوشیدن سطوح به تنکه ٔمس. پوشیدن/پوشش زیر خط آ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.