مجرد
نویسه گردانی:
MJRD
مجرد. [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) آن که باز کند پوست را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که پوست برمی کند. (ناظم الاطباء). || برهنه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه برهنه می کند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
خماسی مجرد. [ خ ُ ی ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای که از پنج حرف ساخته شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
رباعی مجرد. [ رُ ی ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح صرف ) کلمه ای که تنها چهار حرف اصلی داشته باشداعم از فعل و اسم : فعل ربا...
به مجردِ اینکه. به محضِ اینکه.
توضیح:
در بخش «مجرد» لغتنامۀ دهخدا چنین نگاشته شده است:
"بمجردِ ...: بمحض ِ ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ...