مجرد
نویسه گردانی:
MJRD
مجرد. [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) آن که باز کند پوست را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که پوست برمی کند. (ناظم الاطباء). || برهنه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه برهنه می کند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت ...
مجرد. [ م ِ رَ ] (ع اِ) آلتی جراحی برای پاک کردن دندانها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آلتی که بدان دندانها راپاک کنند. ج ، مجارد. (از اقر...
تعلق خود را به عالم ماده کم کن تا مجردات را ببینی.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پیر مجرد. [ رِ م ُ ج َرْ رَ ] (اِخ ) خواجه ابوالولید احمد. || (مزار...)؛ موضعی بظاهر شهرات . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 639 و ج 4 ص 580 و 581).
مجرد شدن . [ م ُ ج َرْ رَش ُ دَ ] (مص مرکب ) تنها شدن . یگانه و منفرد شدن . جدا شدن از کسی یا چیزی . منقطع و دور شدن : وین جان کجا شود چو مجرد ...
(= اسم معنی) این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامویا nâmuyâ (نام + اویا: مجرد. «اوستایی») **** فانکو آدینات 09163657861
روح مجرد. [ ح ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح مطلق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به روح شود. || (اِخ ) جبرئیل علیه السلام ....
مجرد کردن . [ م ُ ج َرْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهنه کردن . عریان کردن . معری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجرد شود. || تنه...