محتضر
نویسه گردانی:
MḤTḌR
محتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ . (منتهی الارب ). بیمار که در حال احتضار است . آنکه در حال نزع است . آنکه مشرف به موت است . که با مرگ دست به گریبان است . که در حال جان کندن است . مشرف به مرگ و آنکه در حال احتضار باشد. (ناظم الاطباء). || کثیرالاَّفة. که جن بر او حاضر آید: اللبن محتضر فغط انأک . (منتهی الارب )؛ یعنی شیر حاضر است پر نما ظرف خود را از آن زیرا که کثیرالآفة است و جن بر آن حاضر می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به محضور و محضورة شود. || کل شرب محتضر؛ ای یحضرون حظوظهم من الماء و تحضر الناقة حظها منه . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
محتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتضار. مردم شهری شونده . به شهر آینده . (منتهی الارب ). خلاف بادی . (ناظم الاطباء). || حاضرشوند...
محتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتظار. آنکه حظیره سازد. (منتهی الارب ). حظیره سازنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هشیم محتظر؛ ...
محتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتظار. شاخه های حظیره ساخته شده . (ناظم الاطباء). || حظیره کرده شده .
محتذر. [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) پرهیزکننده . (آنندراج ).
محتذر. [ م ُ ت َ ذَ ] (ع ص ) هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء).