محز
نویسه گردانی:
MḤZ
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). || آرمیدن با دختری . محاز. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
محز. [ م ِ ح َزز ] (ع ص ) مرد درشت کلام . (منتهی الارب ).
محض . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص . (غیاث ). خالص . بی آمیغ.بی غش . بی آلایش . مجرد. صاف . (ناظم الاطباء). ویژه . بحت . صریح . صافی . (یادداشت مرحوم...
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج الم...
محض . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) مرد آزمند و حریص . || شیر خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَحض .
محض . [ م َ ح َ ] (ع مص ) شیر بی آمیغ نوشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مَحض . رجوع به محض شود.
مهز. [ م َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ). دفع کردن . (از اقرب الموارد).
مهز. [ م َ هََ زز ] (ع اِ) حرکت . (اقرب الموارد). مهزة.
محض /mahz/ معنی ۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص. ۲. صرف؛ بیچونوچرا. ۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض. ف...
مشاهدهی سیستمانهی پدیدههای طبیعی تنها برای کشف قوانین ناشناختهی مربوط به وقایع؛ مطالعهی علم به تنهایی، که شامل روابط علم با دیگر موضوعات نشود.
...
غایت دروغ، نهایت کذب،دروغی که به هیچ عنوان بن صحت ندارد.