اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محض

نویسه گردانی: MḤḌ
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. || خالص کردن شی ٔ را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || خداوند شیر خالص شدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
محض . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص . (غیاث ). خالص . بی آمیغ.بی غش . بی آلایش . مجرد. صاف . (ناظم الاطباء). ویژه . بحت . صریح . صافی . (یادداشت مرحوم...
محض . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) مرد آزمند و حریص . || شیر خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَحض .
محض . [ م َ ح َ ] (ع مص ) شیر بی آمیغ نوشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مَحض . رجوع به محض شود.
محض /mahz/ معنی ۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص. ۲. صرف؛ بی‌چون‌وچرا. ۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض. ف...
مشاهده‌ی سیستمانه‌ی پدیده‌های طبیعی تنها برای کشف قوانین ناشناخته‌ی مربوط به وقایع؛ مطالعه‌ی علم به تنهایی، که شامل روابط علم با دیگر موضوعات نشود. ...
غایت دروغ، نهایت کذب،دروغی که به هیچ عنوان بن صحت ندارد.
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منت...
محز. [ م ِ ح َزز ] (ع ص ) مرد درشت کلام . (منتهی الارب ).
مهز. [ م َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ). دفع کردن . (از اقرب الموارد).
مهز. [ م َ هََ زز ] (ع اِ) حرکت . (اقرب الموارد). مهزة.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.