اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محمد

نویسه گردانی: MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحکم بن مظفربن عبداﷲ باهلی اندلسی ، مکنی به ابوالمجد و ملقب به افضل الدوله . پدرش ابوالحکم دمشقی از اطبای معروف بود. ابوالمجد نیز در طب و همچنین علوم عقلی مهارت داشت . طبیب مخصوص ملک عادل نورالدین محمودبن زنگی گردید و ملک عادل ریاست بیمارستان کبیر را که در دمشق ساخته بود بدو واگذار کرد و ابوالمجد علاوه بر معالجه در ایوان بیمارستان به تدریس طب اشتغال داشت و با اطبای آن زمان به مباحثه در مسائل طبی می پرداخت و کتابخانه ای معتبر فراهم آورده بود. وفات وی در دمشق پس از 650 هَ . ق . است . (یادداشت لغت نامه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابونصر... رجوع به ابونصربن محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الازهر ابوبکر محمدبن احمد. رجوع به ابن الازهر... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الجواری . رجوع به احمدبن ابی الجواری شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی السعود. رجوع به ابن ظهیره معکی محمدبن ابی السعود شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الصقر ابوالحسن محمدبن علی بن الحسن ... رجوع به ابن ابی الصقر... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 4...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الغمر. رجوع به خلیع رقی محمدبن ابی الغمر... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابی اساره . رجوع به رواسی ابوجعفر محمدبن ابی ساره شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی حذیفه ... رجوع به ابی حذیفه شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی داود. رجوع به بناکتی محمدبن ابی داود سلیمان شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن ابی ذئب ... رجوع به ابن ابی ذئب ابوالحرث محمدبن ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 186 شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.