محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ثابت خجندی ، مکنی به ابوبکردر مرو اقامت داشت و نظام الملک به مجلس وعظ او رفت و سخنش وی را خوش آمد، او را به اصفهان آورد و تدریس مدرسه ای که در اصفهان بنا کرده بود به وی تفویض نمود. ابوبکر مذکور را در اصفهان جاه و مکنتی عظیم دست داد و نظام الملک همواره به زیارت او رفتی . (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب منقول در چ نفیسی ص 614).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن مسیح ، مکنی به ابوبکر معروف به جعد، شیبانی نحوی ادیب و لغوی متوفی به سال سیصدوبیست واند. او ر...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان خراسانی (نورالدین ) دانشمند و متقی ساکن شیراز متوفی به سال 740 هَ . ق . او راست : لطائف التفسیر، الز...
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان معروف به ابن اقرب ، مکنی به ابوالملیح و متوفی به سال 774 هَ . ق . او راست : الرعایة فی تجرید مسائل...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عربی ، ابوبکر محیی الدین بن علی اندلسی . رجوع به ابن عربی ابوبکر محمد... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علاءالدین تکش ، ملقب به علاءالدین (596 تا 618 هَ . ق .) ششمین از خوارزمشاهیان . پس از مرگ پدر به تاریخ ب...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علاءالدین ملقب به سیف الدین از پادشاهان غوری (556 - 558 هَ. ق .). بعد از پدر به تخت نشست ابتدا دعات اسم...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی ... رجوع به ابن المعلم شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی ... رجوع به ابن سراج محمدبن علی بن عبدالرحمن شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن هانی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی ... رجوع به ابوالحسن محمدبن علی بن سهل ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 202 شود.