محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن هِمَماه رامشی نیشابوری ، مکنی به ابونصر. عالم در علم نحو و علوم حدیث و قرأات و لغت . حدیث را از اصحاب اصم و غیره فراگرفت و ادب را از ابوالعلاء مصری و دیگران آموخت و در نیشابور املای حدیث می نمود. ولادت او 440 و وفاتش 489 هَ . ق . است و اشعاری از او باقی مانده است . (از معجم الادباء ج 7 ص 100).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صالح بن نطاح . رجوع به ابن نطاح شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن صالح ابوالسعود سباعی . رجوع به سباعی ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صالح ولوالجی مروزی ، مکنی به ابوعبداﷲ. شاعر فارسی زبان از شعرای سامانیان است . منوچهری دامغانی در قصیده ...
محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن صباح . یکی از حذاق منجمین در علوم هیئت و احکام و از اوست : کتاب برهان صنعةالاسطرلاب . و این کتاب ناتمام ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صبیح کوفی معروف به ابن سماک . رجوع به ابن سماک ونامه ٔ دانشوران ج 1 ص 188 و صفةالصفوة ج 3 ص 105 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صفی الدین ابوالفرج محمدبن نفیس الدین ابوالرجا حامدبن محمدبن عبداﷲبن علی بن محمود معروف به آلُه ملقب ب...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صلاح بن جلال لاری ملقب به مصلح الدین . وفات او به سال 979 هَ . ق . بوده . او راست : الفرائض ، تعلیقه بر ش...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن صدیق . رجوع به واسطی محمدبن الصدیق شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن صفدر حسینی . رجوع به جمال الدین اسدآبادی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن طاهر ابوعبدالرحمن ... رجوع به ابن طاهر ابوعبدالرحمن شود.