محمود
نویسه گردانی:
MḤMWD
محمود. [م َ ] (اِخ ) ابن عمادالدین زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نورالدین والملک العادل ، (511 - 569 هَ . ق .). در حلب به دنیا آمد و فرماندهی آنجا را از پدر به ارث برد و دمشق و مشرق سوریه و دیاربکر و جزیره و مصر و موصل و قسمتی از مغرب اسلامی و یمن را به متصرفات خود ملحق نمود. معروف است که مردی خردمند و عادل بود. مدرسه ٔ عادلیه و دارالحدیث از اوست . پس از مرگ در قلعه ٔ دمشق به خاک سپرده شد. و از آنجابه مدرسه ٔ عادلیه برده شد. وی در جنگهای صلیبی پیروزیهایی بدست آورده است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1016).
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
پیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) پیلانی که سلطان محمود از فتح هندوستان بغزنین برده بود و همین شهرت دارد. (آنندراج ):زر پیلبار از تو مقصور نی...
ابن محمود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) کاتب دمشقی . او راست : کتاب الدرالملتقط. وفات 753 هَ .ق .
رباطمحمود. [ رُ طِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناررودخانه ٔ شهرستان گلپایگان . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و پنبه است...
رستم محمود. [رُ ت َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 280 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصولات آنجا غلات و لبنیات . ...
شاه محمود. [ م َ ] (اِخ ) پسر امیر مبارزالدین محمد و برادر شاه شجاع ازآل مظفر. وی در سال 764 هَ . ق . که از طرف برادر خودشاه شجاع حکومت ابر...
شاه محمود. [ م َ ] (اِخ ) پسر مولانا ابوبکر تهرانی است و او چون پدر لطیف و ظریف بود و صحبت پرلطیفه داشت . در جوانی دارای فضایل و کمالات بو...
شاه محمود. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 98 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهن...
شیخ محمود. [ ش َ م َ ] (اِخ ) رجوع به شبستری (محمود) شود.
شیخ محمود. [ ش َ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد عبده شود.
محمود وراق . [ م َ دِ وَرْ را ] (اِخ ) مورخ معاصر سلطان محمود غزنوی است و تاریخ بیهقی میگوید: تاریخی کرده است از اول عالم تا سنه ٔ 409 هَ ....