محنوش
نویسه گردانی:
MḤNWŠ
محنوش . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازحنش . مرد ورغلانیده شده . (از منتهی الارب ). || گَزیده ٔ از حَنَش . مرد گزیده مار یا دیگر از هوام و حشرات . || رانده شده به زور و اکراه . مرد رانده شده ٔ به اکراه و جبر. رانده شده به اکراه وجبر. || مرد پوشیده حَسَب . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
گیرنده و نوشنده زیبایی ماه
مهنوش به معنی مهسا یا شبیه به ماه یا نزدیک به ماه است. نوش به معنی نزدیکی و یکی شدن است. نوشدارو به دارویی جانبخش گفته می شده است.