مدارع
نویسه گردانی:
MDʼRʽ
مدارع . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِدرَعَة. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرعة شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مدارا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مدارات . رعایت کردن و صلح و آشتی نمودن . (غیاث اللغات ). رجوع به مداراة و مدارات شود. || سلوک . ملایمت . آرامی...
بی مدارا. [ م ُ ] (ص مرکب ) که مدارا نداشته باشد. بی لطف و نرمی و ملاطفت : که آن هر سه تن کوه خارا بدندجفا پیشه و بی مدارا بدند. فردوسی ....
مدارا کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهربانی کردن . نرمی نمودن . شفقت و ملایمت نشان دادن : که با زیردستان مدارا کنم ز خاک سیه مشک سارا کن...