اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مدد

نویسه گردانی: MDD
مدد. [ م ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ مُدَّة. رجوع به مُدَّت و مُدَّة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دس...
مدد. [ م ُ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مدید. رجوع به مدید شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یاری (دری) تاسو tāsu (لکی) اودا udā (مانوی: udāy) کاربرد در سروده؛ عماد خراسانی: گرچه هر چه لحظه اودا می دهدم چش...
بی مدد. [ م َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدد) بی یار و بی معین . || بیچاره و فرومانده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ایمه مدد. [ اَ م ِ م َ دَ ] (اِ مرکب ) کسی که اراضی خراج را متصرف باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
مرد و مدد. [ م َ دُ م َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) یار و یاور. کس و کار.- مرد و مددی نداشتن ؛یکبارگی بی کس بودن . سرپرست و نفقه آوری نداشتن...
کانی مدد. [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 43هزارگزی باختر مهاباد و 13هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.