اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مدعی

نویسه گردانی: MDʽY
مدعی . [ م ُدْ دَ عا ] (ع ص ) دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). آرزوکرده شده . (آنندراج ).
- مدعی به ؛ مورد ادعا.
- مدعی علیه ؛ آنکه بر او ادعائی شود. من یجبرعلیها. (تعریفات ). خوانده . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل مُدَّعی .
|| آرزوکرده شده . (آنندراج ). آرزوداشته شده . نعت مفعولی است از ادعا به معنی تمنی . رجوع به متن اللغة و اقرب الموارد شود. || (اِ) مقصود نیت . اراده . (ناظم الاطباء). درخواست . آرزو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مُدَّعا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مدعی . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که به پسری خود قبول کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادعاء. رجوع به ادعاء شود.
مدعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد متهم در نسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل ....
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پِژیمال (پهلوی: پِشیمال) سِویکَرار (سویک از سنسکریت: سْویکَرَنَ = ادعا + پسوند فاعلی ار) بانگیشاک (بانگیش کرد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مدعی العموم . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )دادستان . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستان شود.
مدعی العمومی . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (حامص مرکب ) دادستانی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستانی شود.
تأمین مدعی به . [ ت َءْ ن ِ م ُدْ دَ عا ب ِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف مقداری از اموال خوانده و امانت گذاردن آن نز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.