مدهن . [ م ُ هَُ ] (ع اِ) روغن دان
۞ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). شیشه ٔ روغن . (منتهی الارب ). آلت دَهن و قاروره ٔ آن . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد). ظرفی که در آن روغن کنند. روغن دان . وهو المدهنة. (از متن اللغة). دبه ٔ روغن . دباله ٔ روغن . ج ، مداهن . || مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید یا هر مغاک که سیل آن را کنده باشد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مداهن .