مراقب
نویسه گردانی:
MRʼQB
مراقب . [ م َ ق ِ ](ع اِ) ج ِ مرقب . (متن اللغة). رجوع به مَرقَب شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
پَوابَتpavãbat ، پَواباکpavãbãk، پَوابار pavãbãr (پواب از اوستایی: پَواو= مراقبت + «اَت، آک، آر»)
مِنائیساک me...
اصحاب مراقب . [ اَ ب ِ م ُ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طایفه ای از اهل شهود در تداول متصوفه . رجوع به شهود و اهل شهود شود.
مراغب . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) زنان پریشان و مضطرب در معاش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطماع . (متن اللغة) (اقرب الموارد)...
مراغب . [ م ُ غ ِ ] (ع ص )راغب . آرزومند. طالب . مشتاق . مایل . (ناظم الاطباء).