اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مران

نویسه گردانی: MRʼN
مران . ۞ [ م ِ ] (ع مص ) ممارنة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ممارنة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مران .[ م ُ ] ۞ (نف ) میرنده . فانی . هالک . در حال مردن . (یادداشت مؤلف ) : اگر ایدونکه به کشتن نمرند این پسران آن خورشید و قمر باشند این ...
مران . [ م ُرْ را ] (ع اِ) نیزه ٔ لرزان سخت . (منتهی الارب ).الرماح اللدنة الصلبة؛ نیزه های نرم محکم . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد آن مُ...
مران . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است باریک و دراز که از چوب آن نیزه و تیر سازند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به مَرّان...
مران . [ م َرْ را ] (ع اِ) درختی است در بلاد مغرب و روم و هند، جمیع اجزای او تلخ و بسیار بلند و رعنا و نرم ، و گرههای او مانند بندهای نی ، و م...
مران . [ م َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، در 36هزارگزی شمال دیواندره و 12هزارگزی جنوب شرقی خاور کرف...
مران . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار. در 56هزارگزی جنوب شهسوار، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 700 تن سکن...
مران. (مُ). [ا. ع.] نا عربی زبان گنجشک= مران . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است باریک و دراز که از چوب آن نیزه و تیر سازند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ...
گت مران . [ گ ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 187000گزی جنوب خاوری کهنوج و 15000گزی باختر راه ما...
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) مثنای مرست و آن که در حجاز است مَران است . خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر ...
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب (در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در ای...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.