مران
نویسه گردانی:
MRʼN
مران. (مُ). [ا. ع.] نا عربی زبان گنجشک= مران . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است باریک و دراز که از چوب آن نیزه و تیر سازند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به مَرّان و مُرّان شود. دهخدا. ///////////////////////////////////////////////////////////////////////// مران . [ م َرْ را ] (ع اِ) درختی است در بلاد مغرب و روم و هند، جمیع اجزای او تلخ و بسیار بلند و رعنا و نرم ، و گرههای او مانند بندهای نی ، و میان پر، و از آن نیزه ها می سازند و مشهور به نیزه ٔ نی است و نزد بعضی مران و مالیا یکی است و این قول صحتی دارد چه در افعال قریب اند. و نزد بعضی مران قرانیاست و این اصلی ندارد چه مران را برگ شبیه به برگ توت است و برگ قرانیا شبیه به برگ ترنج و از آن کوچکتر، و درخت او بسیار بلند نمی باشد و ثمر قرانیا لذیذ و ثمر مران شبیه به ثمر او و با عفوصت بسیاراست . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مُرّان شود. دهخدا. ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////// زبانگنجشک یا وَن (نام علمی: Fraxinus) سردهای از درختان گلدار از راسته نعناسانان است که معروفترین گونه آن در ایران درخت زبانگنجشک (نام علمی: Fraxinus excelsior) است. گونهها زبانگنجشک، Fraxinus excelsior زبانگنجشک سیاه، Fraxinus nigra زبانگنجشک قرمز، Fraxinus pennsylvanica نگارخانه دو درخت با هم ترکیبشده دو درخت با هم ترکیبشده درخت ۴۶ متری در بلژیک درخت ۴۶ متری در بلژیک درخت قدیمی، بلژیک درخت قدیمی، بلژیک برگ و ساقه، جوانههای سیاه برگ و ساقه، جوانههای سیاه جوانه جوانه پوست درخت پوست درخت جستارهای وابسته زبان گنجشک نعناسانان منابع مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «زبان گنجشک». در دانشنامهٔ ویکیپدیای فارسی، بازبینیشده در ۱۵ January ۲۰۱۴. آیکون خرد این یک مقالهٔ خرد مرتبط با سبزی است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. ردهها: زبانگنجشک (سرده)گیاهان دارویی این صفحه آخرینبار در ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۲ ساعت ۱۵:۵۶ ویرایش شدهاست.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مران .[ م ُ ] ۞ (نف ) میرنده . فانی . هالک . در حال مردن . (یادداشت مؤلف ) : اگر ایدونکه به کشتن نمرند این پسران آن خورشید و قمر باشند این ...
مران . [ م ُرْ را ] (ع اِ) نیزه ٔ لرزان سخت . (منتهی الارب ).الرماح اللدنة الصلبة؛ نیزه های نرم محکم . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد آن مُ...
مران . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است باریک و دراز که از چوب آن نیزه و تیر سازند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به مَرّان...
مران . [ م َرْ را ] (ع اِ) درختی است در بلاد مغرب و روم و هند، جمیع اجزای او تلخ و بسیار بلند و رعنا و نرم ، و گرههای او مانند بندهای نی ، و م...
مران . ۞ [ م ِ ] (ع مص ) ممارنة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ممارنة شود.
مران . [ م َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، در 36هزارگزی شمال دیواندره و 12هزارگزی جنوب شرقی خاور کرف...
مران . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار. در 56هزارگزی جنوب شهسوار، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 700 تن سکن...
گت مران . [ گ ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 187000گزی جنوب خاوری کهنوج و 15000گزی باختر راه ما...
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) مثنای مرست و آن که در حجاز است مَران است . خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر ...
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب (در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در ای...