مرث
نویسه گردانی:
MRṮ
مرث . [ م َ ] (ع مص ) اندرآب آغشتن . (تاج المصادر بیهقی ). نان در آب آغشتن . (زوزنی ). تر نهادن خرما را در آب و جز آن . (ازمنتهی الارب ). در آب خیساندن . || مالیدن و سودن چیزی را در آب تابگدازد. (از منتهی الارب ). مرس . (از اقرب الموارد). چیزی در آب گذاشتن تا بگدازد. (فرهنگ خطی ). مرثه فی الماء؛ انقصه . (متن اللغة). حل کردن دوا را در آب . (از اقرب الموارد). مالیدن و سودن خرما و جز آن را در آب تا بگدازد اجزاء وی و نرم گردد. (ناظم الاطباء). || خاییدن کودک انگشت خویش را. (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || مکیدن کودک پستان مادر را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مکیدن مهره ماهی گوش را. (از ناظم الاطباء). مرث الودع ؛ مصه ، و این کنایه از حماقت است . (از متن اللغة). || زدن . (منتهی الارب ). ضرب .(اقرب الموارد) (متن اللغة). || مهربان نشدن ناقه بر بچه اش به جهت بوی بد عرق آن ، گویند: مرثت الناقه الخلة. (از منتهی الارب ). رجوع به ممروثة شود.
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مرث .[ م َ رَ ] (ع مص ) بردبار گشتن . شکیبا گردیدن . (از منتهی الارب ). صبر و حلم ورزیدن . (از متن اللغة). در برابر دشمنان صبور و حلیم گردیدن . (...
مرث . [ م َ رِ ] (ع ص ) مرد شکیبا و بردبار بر خصومت و نزاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صبور و حلیم . (از متن اللغة).
مرث . [ م ُ رِث ث ] (ع ص ) رجل مرث ؛ مرد خداوند ریسمان کهنه و رخت کهنه . (ناظم الاطباء). مرد کهنه رسن و کهنه رخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آن...
مرس . [ م َ ] (ع مص ) به جانبی افتادن رسن بکرة. (از منتهی الارب ). افتادن ریسمان بکره در یکی از دو طرف آن ؛ مرس حبل البکرة. (از اقرب الموار...
مرس . [ م َ ] (ع ص ) سخت مروسنده . گویند رجل مرس ؛ یعنی مرد سخت مروسنده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مَرِس شود.
مرس . [ م َ ] (اِ) نام ماه سوم از سال فرنگان . (ناظم الاطباء). رجوع به مارس شود.
مرس . [ م َ ] (اِ) نام میوه ای است ترش می خوش . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).
مرس . [ م َ ] (اِخ ) نام مغی . (اسدی ). نام یکی از آتش پرستان . (جهانگیری ) (برهان ). نام مردی بوده از پیروان زردشت . (آنندراج ) (انجمن آرا). ...
مرس . [ م َ ] (معرب ، اِ) (از مَرَس ) طناب . رسن . ج ، امراس . رجوع به مَرِس شود.
مرس .[ م َ رَ ] (ع مص ) رسن بکره از مجری در یکی از دو جانب آن بیفتادن و میان بکره و قَعو درآویختن و نیز افتادن ریسمان بر محور چرخ و درآو...