اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرث

نویسه گردانی: MRṮ
مرث . [ م َ ] (ع مص ) اندرآب آغشتن . (تاج المصادر بیهقی ). نان در آب آغشتن . (زوزنی ). تر نهادن خرما را در آب و جز آن . (ازمنتهی الارب ). در آب خیساندن . || مالیدن و سودن چیزی را در آب تابگدازد. (از منتهی الارب ). مرس . (از اقرب الموارد). چیزی در آب گذاشتن تا بگدازد. (فرهنگ خطی ). مرثه فی الماء؛ انقصه . (متن اللغة). حل کردن دوا را در آب . (از اقرب الموارد). مالیدن و سودن خرما و جز آن را در آب تا بگدازد اجزاء وی و نرم گردد. (ناظم الاطباء). || خاییدن کودک انگشت خویش را. (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || مکیدن کودک پستان مادر را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مکیدن مهره ماهی گوش را. (از ناظم الاطباء). مرث الودع ؛ مصه ، و این کنایه از حماقت است . (از متن اللغة). || زدن . (منتهی الارب ). ضرب .(اقرب الموارد) (متن اللغة). || مهربان نشدن ناقه بر بچه اش به جهت بوی بد عرق آن ، گویند: مرثت الناقه الخلة. (از منتهی الارب ). رجوع به ممروثة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مرس . [ م َ رَ ] (ع اِ) ج ِ مَرَسة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مرسة شود.
مرس . [ م َ رَ ] (اِ)مَرس . رسن . طناب و ریسمان . (از جهانگیری ) (برهان ). رسنی که در گلوی اسب و سگ و غیره بندند. (غیاث ). رسنی که در گلوی ش...
مرس . [ م َ رِ ] (ع ص ) شدید بر ممارست کارها. (از منتهی الارب ). مرد سخت ممارست . (ناظم الاطباء). شخص پشت کاردار و سخت درگیرشونده گویند: انه لمر...
مرس . [ م ِ ] (اِ) نامی است که در مازندران و گدوک و فیروزکوه به راش یا «فاگوس سیلواتیکا» ۞ دهند، و آن رستنیی است . (از یادداشت مرحوم ده...
مرس . [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ پستانداری است دریازی و عظیم الجثه از راسته ٔ پره پاییان که اندامهایش تبدیل به آلتهای شنای کوتاهی شده است...
مرس . [ م ُ ] (اِخ ) ۞ ساموئل فینلی بریز (1791 - 1873 م ). نقاش امریکائی و مخترع تلگراف الکترومغناطیسی . او در سال 1791 م در چارلستون واقع ...
مرص . [ م َ ] (ع مص ) به انگشت دوختن پستان و مانند آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرص . [ م َ رَ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . (از منتهی الارب ). سبقت . (از اقرب الموارد).
هرزه مرس . [ هََ زَ / زِ م َ رَ ] (ص مرکب ) سگ هرزه گرد که بیهوده گردش میکند. (ناظم الاطباء). سگ ولگرد و قلاده بریده . در این ترکیب مرس ریسم...
ساخ مرس . [ م َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان در کاسعیده ٔ بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 23 هزارگزی شمال کیاسر. کوهستانی وجنگلی و ه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.