مرد. [ م َ رَدد ] (ع مص ) بازگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). ردّ. ردّة. (متن اللغة). رجوع به ردّ در تمام معانی مصدری شود. || (اِمص ) بازگشت . انصراف . برگشت . ردّ. رجوع . تغییر: لامرد لقضاء اﷲ؛ قضای خدا را بازگشتی نیست
: نه جز قول او مر قضا را مرد
نه جز ملک او مر حرم را حرم .
ناصرخسرو.
چه حیله دانم کردن که ترمدی گفته ست
هوا قضاست قضا را به حیله نیست مرد
۞ .
سوزنی .
قضا قضاست قضا را به حیله نیست مرد
چه پرنیان به سوی تیر او چه ز آهن سد.
(از سندبادنامه ص 277).