گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مردة نویسه گردانی: MRD مردة. [ م َ رَدْ دَ ] (ع اِ) فایده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی مرده ری مرده ری . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مال و اسبابی را گویند که از کسی بعد از مردن مانده باشد. میراث . (از برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از رشیدی )... مرده ستا مرده ستا. [ م ُ دَ / دِ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ مرده . رثاگر. مرثیه سرا. مرثیه گو. مرده ستای . رجوع به مرده ستای شود. مرده شو مرده شو. [ م ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مرده شوی . مرده شوینده . غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد.- مرده شوبرده ، مرده شوی شسته ؛ نفرینی است ... مرده کش مرده کش . [ م ُ دَ / دِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه مرده را بر دوش برداشته ببرد. (آنندراج ). کسی که شغلش بردن مردگان به گورستان است . || ... یک مرده یک مرده . [ ی َ / ی ِ م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک مرد. || به اندازه ٔ یک مرد. ازآن ِ یک مرد : زور ده مرده چه باشد زر یک مرده بیار.س... مرده گو مرده گو (گُ) گایینده مرده در معنای تحت اللفظی کسی که با یک انسان فوت کرده(مرده _درگذشته) ، آمیزش جنسی انجام می دهد دشنامی عامیانه در افغانستان مرده سان مرده سان . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) چون مرده . بی حس و حرکت : گر چه کفن سفید یک چندبر سبزه ٔ مرده سان برافکند.خاقانی . نیم مرده نیم مرده . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه هنوز نمرده و نیمه جانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). که در شرف مرگ است و اندک رمقی دارد : این خاد... مرده کشی مرده کشی . [م ُ دَ / دِ ک َ / ک َ ] (حامص مرکب ) بردن جنازه به گورستان . عمل مرده کش . رجوع به مرده کش شود : از مرده رسم مرده کشی کس ندیده... مرده گوش مرده گوش . [ م ُ دَ ] (اِ) قسمی از مرزنجوش است . (از ناظم الاطباء). رجوع به المعرب جوالیقی (ص 309 س 18) و نیز رجوع به مرزنجوش شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود