اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرده دل

نویسه گردانی: MRDH DL
مرده دل . [ م ُ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) دل افسرده . افسرده خاطر. ملول .دل مرده . بی نشاط. بی شور و شوق و هیجان . سرددل . که فاقد وجد و حال و ذوق است . مقابل زنده دل :
بی اویتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسای دوده بود.

خاقانی .


گر چه بسی بردمید مرده دلان را به زور
همدم عیسی شود جز به دم سوسمار.

خاقانی .


بر مرده دلان به صور آهی
این دخمه ٔ باستان شکستم .

خاقانی .


در تن هر مرده دل عیساصفت
از تلطف تازه جانی کرده ای .

(از لباب الالباب ).


اگر برنخیزد به آن مرده دل
که خسبد از او خلق افسرده دل .

سعدی .


طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دل مرده . [ دِ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مرده دل . افسرده دل . پژمرده . آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده : چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجابه گوش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.