مرغ
نویسه گردانی:
MRḠ
مرغ . [ م َ ] (ع مص ) گیاه تر چریدن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). گیاه خوردن چهارپای . (تاج المصادر بیهقی ). خوردن چهارپای . (دهار). || جای گرفتن در گیاه و چریدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلطیدن در گیاه . (از منتهی الارب ). غالیدن بر گیاه . || کفک انداختن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مرغ زبانی . [ م ُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل مرغ زبان . نغمه خوانی . || زبان بازی : دام نه ای دانه فشانی مکن با چو منی مرغ زبانی مکن .نظامی .
مرغ زرین . [ م ُ غ ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی است برابر ماکیان مشابه به شکل دراج و اندکی به طاوس نیز مشابهتی دارد و پروبال...
مرغ جادو. [ م ُ غ ِ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در شعر ذیل از فردوسی آمده است اما معنی آن روشن نیست : اگر جادوئی باید آموختن به بند و فسون چشم...
مرغ انداز. [ م ُ اَ ] (اِ مرکب ) ناجاویده فروبردن لقمه ٔکلان را به حلق که آن را به عربی بلع گویند، و این کنایه از شخصی است که دندانهایش ...
مرغ بالا. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . واقع در 16 هزارگزی شمال باختری نائین و 11 هزارگزی راه شوسه ٔ اردستان به نا...
مرغ نساج . [ م ُ غ ِ ن َس ْ سا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ مخروطی نوکان برنگهای زرد و خاکستری ...
مرغ سپید. [م َ غ ِ س َ / س ِ ] (اِخ ) ناحیتی است به در هرات : نصربن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشکرگاه یزد....
مرغ مقلد. [ م ُ غ ِ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ پرنده ای است به اندازه ٔ یک سار که صدای حیوانات و برخی کلمات را بخوبی تقل...
مرغ فروشی . [ م ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) حرفه و عمل و شغل مرغ فروش . رجوع به مرغ فروش شود. || (اِ مرکب ) محلی که مرغ در آن فروشند.
مرغ آمین . [ م ُ غ ِ ] (اِخ ) در اصطلاح منجمان ستاره ٔ کف الخضیب ، زیرا که نزد منجمان مقرر است که هر کس که وقت طلوع کف الخضیب دعا کند مستجاب...