اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرقد

نویسه گردانی: MRQD
مرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) :
بهی زان دوبالش به نرمی بگشت
بی آزار گردان به مرقد گذشت .

فردوسی .


حکمت او را ز نورباری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد.

منوچهری .


بردر مرقد سلطان هدی ز ابلق چرخ
مرکب داشته را ناله ٔ هرا شنوند.

خاقانی .


محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان .

خاقانی .


مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا.

خاقانی .


|| گور. (منتهی الارب ). آرامگاه . قبر. (غیاث ). جایی که میت را در آن دفن سازند. (برهان ) : قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدناهذا ما وعد الرحم̍ن و صدق المرسلون . (قرآن 52/36).
تب لرزه یافت پیکر خاک از فراق او
هم مرقد مقدس او شد شفای خاک .

خاقانی .


چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن .

خاقانی .


ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب...
مرقد. [ م ُ ق ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقداد. رجوع به ارقداد شود. || راه و طریق واضح و روشن . (از اقرب الموارد).
لوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از ...
فیروزه مرقد. [ زَ / زِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه کاخ باشد که دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.