مرقد
نویسه گردانی:
MRQD
مرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوائی که خواب آورد. (بحر الجواهر).دوای منوّم . داروی خواب . افیون و جوز ماثل را بدین اسم خوانند. (از فهرست مخزن الادویه ). مهانول . اپیون .افیون . تریاک . || راه روشن . (منتهی الارب )(ازاقرب الموارد). مُرقدّ. و رجوع به مُرقدّ شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) : بهی زان دوبالش به نرمی بگشت بی ...
مرقد. [ م ُ ق ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقداد. رجوع به ارقداد شود. || راه و طریق واضح و روشن . (از اقرب الموارد).
لوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از ...
فیروزه مرقد. [ زَ / زِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه کاخ باشد که دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).