اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مزان

نویسه گردانی: MZʼN
مزان . [ م َ ] (نف ، ق ) در حال مزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مزنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مزان . [ م ُزْ زا ] (ع ص ) آراسته . (ناظم الاطباء). مُزدان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مظان . [ م َ ظان ن ] (ع اِ) جای گمان بردن . اگرچه این لفظ جمع است مگر گاهی به معنی واحد هم می آید چنانکه لفظ مشام . (غیاث ) (آنندراج ). جای...
مذعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) معترف . مقر. خستو. (یادداشت م-ؤلف ). اقرارکننده به حق کسی .(از اقرب الموارد). گردن نهنده به حق کسی . (از متن اللغة...
کسی که نشانه یا نشانه هایی دارد که می توان به او پَریواد، دوشیت (= تهمت) زد. دو واژه ی مظان و اتهام عربی است و پارسی جایگزین آن دو، گَمانیک می باشد ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.