اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مست

نویسه گردانی: MST
مست . [م ُ ] (اِ) گله و شکوه و شکایت . (برهان ). شکایت . (جهانگیری ) (انجمن آرا). گله . (غیاث ). شکوی :
بخت نخواهد گرفت دست من مستمند
چرخ نخواهد شنید مست من مستهام .

فلکی .


- بمست ؛ گله مند. گله دار. باگله :
ای از ستیهش تو همه مردمان بمست
دعویت صعب و منکر و معنیت خام و سست .

لبیبی .


کز او مرگ را گشت چنگال سست
شد از دست او پیش یزدان بمست .

اسدی .


|| غم واندوه . (برهان ) (جهانگیری ). درد :
چو مخموران ز باده بود مستم
هم از باده گرفتن چاره جستم .

(ویس و رامین ).


من این مست گران را با که گویم
من این بیداد را داد از که جویم .

(ویس و رامین ).


چرا همواره چونین مستمندی
چرا این مست جانت را پسندی .

(ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حسین آباد میش مست . [ ح ُ س َ دِ ش ِ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قنوات بخش حومه ٔ شهرستان قم واقع در 40هزارگزی جنوب خاور قم و 5هزارگزی ...
مسط. [ م َ ] (ع مص ) مالیدن روده را به انگشتان تا آنچه در آن است از علت بیرون آید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاک کردن رحم و ...
مصت . [ م َ ] (ع مص ) آرمیدن با کنیزک . || به دست بیرون آوردن آب گشن زهدان ماده شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مصط. [ م َ ] (ع مص ) به دست بیرون آوردن آب گشن را از رحم و زهدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مثط. [ م َ ] (ع مص ) به دست سپوختن چیزی را بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.