اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مست

نویسه گردانی: MST
مست . [م ُ ] (اِ) گله و شکوه و شکایت . (برهان ). شکایت . (جهانگیری ) (انجمن آرا). گله . (غیاث ). شکوی :
بخت نخواهد گرفت دست من مستمند
چرخ نخواهد شنید مست من مستهام .

فلکی .


- بمست ؛ گله مند. گله دار. باگله :
ای از ستیهش تو همه مردمان بمست
دعویت صعب و منکر و معنیت خام و سست .

لبیبی .


کز او مرگ را گشت چنگال سست
شد از دست او پیش یزدان بمست .

اسدی .


|| غم واندوه . (برهان ) (جهانگیری ). درد :
چو مخموران ز باده بود مستم
هم از باده گرفتن چاره جستم .

(ویس و رامین ).


من این مست گران را با که گویم
من این بیداد را داد از که جویم .

(ویس و رامین ).


چرا همواره چونین مستمندی
چرا این مست جانت را پسندی .

(ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مست کاره . [ م َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) همیشه مست و دائم الخمر. (ناظم الاطباء). مست کار. رجوع به مست کار شود. || (اِ مرکب ) می انگبین . سَکَر. (ز...
مست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تا...
مست علی . [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 38هزارگزی جنوب شرقی کرمانشاه و 3هزارگزی سرج...
مست علی . [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 176 تن سکنه دارد. واقع در 35هزارگزی شرق کدکن و سر ر...
مست بازی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل مست . اعمالی همانند اعمال مستان . حرکاتی به گونه ٔ مستان .- مست بازی درآوردن ؛ کمی مشروب نوشیدن و خود ر...
سیاه مست . [ م َ ] (ص مرکب ) بدمست . (آنندراج ). مردم مست افتاده بیهوش . (ناظم الاطباء). مست طافح . مست مست . مست خراب .
مست نواز. [ م َ ن َ ] (نف مرکب ) مست نوازنده .که مست را مورد نواخت و تفقد قرار دهد : مست نوازی چو گل بوستان توبه فریبی چو مل دوستان .نظامی (م...
شوله مست . [ ل َ / ل ِ م َ ] (ص مرکب ) مست طافح . (یادداشت مؤلف ). چولامست . سیاه مست . مست مست : فوجی از سپاه میرزا بابر... به باغ شهر شتاف...
گرگ مست . [ گ ُ گ ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرگی که مست شده باشد. گرگ مست طافح : آهوکا، سگ توام برجه و گرگ مست شوخواب پلنگ نه ز...
جلوه مست . [ ج ِل ْ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) مغرور از ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.