مسیر. [ م َ ] (ع اِ) محل گردش و سیر. جای عبور و حرکت . (ناظم الاطباء). جای رفتار. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث ). جای سیر.محل گردش . جای رفتن . راه . معبر. جاده . محل سیر. رهگذر. رهگذار. گذر. گذرگاه . مدار. سیرگاه
: هر روز سحاب را مسیر دگر است
هر روز نبات را دگر زینت و رنگ .
منوچهری .
نیی آگه ای مانده در چاه تاری
که بر آسمان است در دین مسیرم .
ناصرخسرو.
ای داور زمانه ملوک زمانه را
جز بر ارادت تو مسیر و مدار نیست .
مسعودسعد.
مدار چرخ کند آگهم ز لیل و نهار
مسیر چرخ خبر گویدم ز صیف و شتا.
مسعودسعد.
همی کند سرطان وار باژگونه به طبع
مسیر نجم مرا باژگونه چرخ دوتا.
مسعودسعد.
فرمود که تا چرخ یکی دوردگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را.
سنائی .
سیر ارنه بر موافقت رای تو کنند
هر هفت گم کنند مسیر اندر آسمان .
سوزنی .
آفتابی و جز به درگاهت
اختران را مسیر نتوان یافت .
خاقانی .
چون ستوری باش در حکم امیر
گه در آخور حبس و گاهی در مسیر.
مولوی .
|| مدت سیر: بینهما مسیر یوم ؛ میان آنها به اندازه ای است که در یک روز سیر شود. (ناظم الاطباء). || رفتار. (فرهنگ نظام ). روش . سیر
:چه پیکر آمد رخش درخش پیکر تو
که کوه بادمسیر است و باد کوه نهاد.
مسعودسعد.
|| (ص ) سیرکرده شده . (ناظم الاطباء).