مشعله . [ م َ ع َ ل َ ] (ع اِ) مشعلة. مشعل
: یکیت مشعله باید یکی دلیل به راه
دلیل خویش نبی گیر و از خردمشعل .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 249).
چون نگیری سلسله ٔ داود را
حجت اینک داشت پیشت مشعله .
ناصرخسرو.
بد توان از خلق متواری شدن پس برملا
مشعله در دست ومشک اندر گریبان داشتن .
سنائی .
دست صبا برفروخت مشعله ٔ نوبهار
مشعله داری گرفت کوکبه ٔ شاخسار.
خاقانی .
در شب حیرت گناه ، راه امان گم کند
پیش بود عفو او مشعله ٔ اقتدار.
خاقانی .
به شب ، هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر
به روز، مشعله ٔ تابناک داده به دستش .
خاقانی .
تا مگر مشغله ٔ پاسبان بنشیند و مشعله ٔ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص
220). بخت بیداراو تا چون مشعله همه اجزا چشم کرده است ، چشم حوادث در شبهای فترت خیال فتنه به خواب ندیده است . (سندبادنامه ص
16).
چون مشعله پیش بین موافق
چون صبح پسین منیر و صادق .
نظامی .
ای مشعله ٔ نشاطجویان
صاحب رصد سرودگویان .
نظامی .
هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد
بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا.
مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 46).
مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر
تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار.
سعدی .
مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت .
سعدی .
در دل سعدی است چراغ غمت
مشعله ای تا ابد افروخته .
سعدی .
-
مشعله ٔ خاوری ؛ کنایه از خورشید جهان آراست . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ص
13). خورشید.
-
مشعله ٔ روز ؛ کنایه از خورشید جهان آراست . (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ص
13). مشعله ٔ خاوری است که آفتاب عالتماب باشد. (برهان ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
-
مشعله ٔ صبح ؛ کنایه از خورشید جهان آراست . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب . (فرهنگ رشیدی )
: مشعله ٔ صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام .
نظامی .
-
مشعله ٔ گیتی فروز ؛ مشعله ٔ صبح است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (مجموعه ٔ مترادفات ص
13).
- || اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ترکیب مشعل گیتی فروز ذیل مشعل شود.