مصطبه . [ م ِ
/ م َ طَ ب َ
/ ب ِ ] (از ع ، اِ)
۞ مصطبة. میخانه . و به صاد و به ضاد هر دو آمده (یعنی مصطبه و مضطبه ). (غیاث ) (آنندراج ). میخانه و میکده . (ناظم الاطباء). دکانی که آنجا نشینند و شراب خورند و به سین و صاد (یعنی مسطبه و مصطبه ) هر دو آمده است . (یادداشت مؤلف )
: نی چون تو کسی که آب تتماج خورد
در مصطبه ها بغل زند کاج خورد.
سوزنی .
دل فرق نمی کند همی دانه ز دام
در مصطبه پخته به که درجامع
۞ خام .
انوری (دیوان چ نفیسی ص 614).
رخت کاول ز در مصطبه برداشته ایم
هم بر آن منزل برداشت فرودآر مرا.
خاقانی .
خورده به رسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته .
خاقانی .
شعر به من صومعه بنیاد شد
شاعری از مصطبه آزاد شد.
نظامی .
در مصطبه عور پاکبازیم
در میکده رند دُردخواریم .
عطار.
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است .
حافظ.
بر بوی آنکه جرعه ٔ جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت .
حافظ.
در مصطبه ٔ عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی .
حافظ.
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد.
حافظ.
|| مصطبة. سکو. دکان . جایگاهی که غریبان نشینند. (یادداشت مؤلف ).