مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (ع ص ) صورت کننده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). ج ، مصورون . || آفریننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقابل مصوَّر. ایجادکننده . موجد. به وجودآورنده . ترکیب دهنده . (یادداشت مؤلف ). شکل دهنده
: یک جوهر ترکیب دهنده ست و مصور
یک جوهر ترکیب پذیر است و مصوَّر.
ناصرخسرو.
سزد که روی اطاعت نهند بر در حکمش
مصوری که درون رحم نگاشت جنین را.
سعدی .
|| آنکه صورت می کشد و نقاشی می کند. نقاش . پیکرساز. (ناظم الاطباء). پیکرکننده . (دهار). نگارنده ٔ صورت . (ترجمان القرآن جرجانی ص
89). صورت بخشنده . چهره آرای . صورتگر. پیکرنگار. نقاش . نگارنده . نگارگر. تصویرگر. صورتساز. چهره نما. چهره نمای . (یادداشت مؤلف )
: بفرمود تازخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر.
فردوسی .
ز لشکر سواری مصور بجست
که مانند صورت نگارد درست .
فردوسی .
فراوان مصور بجست از یمن
شدند آن سران بر درش انجمن .
فردوسی .
رمح تو و تیر تو و شمشیر تو باشد
گر نقش کند وهم مصور صور فتح .
مسعودسعد.