مثور
نویسه گردانی:
MṮWR
مثور. [ م ُ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیزنده کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بحث کننده از علم قرآن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که بحث می کند از علم قرآن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثویر شود. || کسی که بلند می کند گرد و خاک را. || کسی که برمی انگیزاند هنگامه و غوغا را. || آن که برمی خیزاند شتران را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مسور. [ م َ ] (ع ص ) پاسپرده . طریق مسور، راه پاسپرده . (منتهی الارب ذیل «س ی ر») (ناظم الاطباء): رجل مسور به ؛مرد رفته در آن راه . (منتهی...
مسور. [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسویر. زینت کرده شده با دست برنجن . (ناظم الاطباء). یاره بر دست نهاده . (منتهی الارب ). دستبند د...
مسور. [ م ِس ْ وَ ] (ع اِ) تکیه جای چرمین . (منتهی الارب ). متکای چرمین . (ناظم الاطباء). بالش از پوست . و رجوع به مسورة شود.
مسور. [ م ِس ْ وَ ] (اِخ ) ابن مَخْرمةبن نوفل بن اهیب القرشی الزهری ، مکنی به ابوعبدالرحمن و متولد سال دوم و مقتول به سال 64 هَ .ق . از ف...
مصور. [ م َ ] (ع اِ) ماده بز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقه ٔ کم شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ناقه که شیرش...
مصور. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مِصْر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصر شود.
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (ع ص ) صورت کننده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). ج ، مصورون . || آفریننده . (از منتهی الارب ) ...
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . واهب الصور : گر از راست کژّی نباید که آیدچرا هست کرده مصور مصوَّر؟ ناصرخسرو.فزونی و ...
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (اِخ ) مشهدی حاجی علی قلیخان ، فرزند حاجی رضاقلی . در تهران به سال 1227 هَ . ق . متولد شد. غالباً در مشهد تحصیل علم نقاش...
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (اِخ ) میر سیدعلی ، پسر میر مصور. از شعرای قرن دهم هجری است . نقاش و مصوری توانا و هنرمند بود. به سبب رنجش از عراق به...