مطلسم
نویسه گردانی:
MṬLSM
مطلسم . [ م ُ طَ س َ ] (ع ص ) طلسم بر بازو بسته . (ناظم الاطباء). طلسم کرده . طلسم شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قد یوجد مواضع مطلسمةلایلدغ فیها عقرب . (آثار الباقیه ، یادداشت ایضاً).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
مطلسم . [ م ُ طَ س ِ ] (ع ص ) طلسم کننده : بلیناس مطلسم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متلثم . [ م ُ ت َ ل َث ْ ث ِ ] (ع ص ) آن که دهان بند نهد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که بر دهان وی دهان بند باشد. (نا...