گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مطلق نویسه گردانی: MṬLQ مطلق . [ م ُ طَل ْ ل َ ] (ع ص ) خرمابن گشنی یافته . (از اقرب الموارد). و رجوع به تطلیق شود. || طلاق داده شده . رهاشده . مورد توجه واقع نگردیده : آن عالم دین که از حکیمان عالم جز از اونشد مطلق .ناصرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی مطلق مطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتها... مطلق مطلق . [ م ُ طَل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که اراده ٔ سبقت دارد در اسب تاختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طلاق د... مطلق مطلق . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) راننده ٔ شکم و مسهل . (ناظم الاطباء). مسهل .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الماء الذی یطبخ به العدس مطلق . (بحرالجو... سن مطلق شناسایی تاریخ زمین مستلزم شناخت و مقایسه تقدم و تأخر حوادث نسبت به یکدیگر و تاریخ مطلق رویداد آنها میباشد. در طول عمر زمین چهره آن تغییرات گونگونی را... قدر مطلق این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. آب مطلق آب مطلق . [ ب ِ م ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع بمطلق شود. جذر مطلق جذر مطلق . [ ج َ رِ م ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان جذر منطوق ٌ به است و آن جذری باشد که حقیقت مقدار آن دانسته آید و توان گفتن چون ... حشو مطلق حشو مطلق . [ ح َ وِم ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به حشو و بارز و نفایس الفنون قسم اول ص 85 شود. عدم مطلق عدم مطلق . [ ع َ دَ م ِ م ُ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عدم مطلق مقابل عدم ملکه است که شأنیت وجود دارد. (از شفا ج 2 ص 527). قادر مطلق قادر مطلق . [ دِ رِ م ُ ل َ ] (ص مرکب ) توانا بر همه چیز. توانا بدون هیچ قید و شرط. بر همه چیز توانا. || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود