اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مطلق

نویسه گردانی: MṬLQ
مطلق . [ م ُ طَل ْ ل َ ] (ع ص ) خرمابن گشنی یافته . (از اقرب الموارد). و رجوع به تطلیق شود. || طلاق داده شده . رهاشده . مورد توجه واقع نگردیده :
آن عالم دین که از حکیمان
عالم جز از اونشد مطلق .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۱ ثانیه
مطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتها...
مطلق . [ م ُ طَل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که اراده ٔ سبقت دارد در اسب تاختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طلاق د...
مطلق . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) راننده ٔ شکم و مسهل . (ناظم الاطباء). مسهل .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الماء الذی یطبخ به العدس مطلق . (بحرالجو...
شناسایی تاریخ زمین مستلزم شناخت و مقایسه تقدم و تأخر حوادث نسبت به یکدیگر و تاریخ مطلق رویداد آنها می‌باشد. در طول عمر زمین چهره آن تغییرات گونگونی را...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آب مطلق . [ ب ِ م ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع بمطلق شود.
جذر مطلق . [ ج َ رِ م ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان جذر منطوق ٌ به است و آن جذری باشد که حقیقت مقدار آن دانسته آید و توان گفتن چون ...
حشو مطلق . [ ح َ وِم ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به حشو و بارز و نفایس الفنون قسم اول ص 85 شود.
عدم مطلق . [ ع َ دَ م ِ م ُ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عدم مطلق مقابل عدم ملکه است که شأنیت وجود دارد. (از شفا ج 2 ص 527).
قادر مطلق . [ دِ رِ م ُ ل َ ] (ص مرکب ) توانا بر همه چیز. توانا بدون هیچ قید و شرط. بر همه چیز توانا. || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.