مظ
نویسه گردانی:
MẒ
مظ. [ م َظظ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || مظالعود؛ باز کردن پوست چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) درخت انار یاانار دشتی و کوهی که اکثر در کوه سرات روید. بار ندارد و در شکوفه ٔ آن انگبین باشد که بمکند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). درخت انار و درخت انار دشتی . (ناظم الاطباء). انار دشتی . (مهذب الاسماء). گلنار. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).انار کوهی . انار دشتی . گوز بیابانی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || دم الاخوین که خون غزال است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). خون سیاوشان . (ناظم الاطباء). || عصاره ٔ بیخهای ارطی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مذ. [ م ُ ] ( ) به معنی صاحب و خداوند باشد و مرکب می آید همچو اسفندارمذ. (برهان قاطع). اشتباه است ، چه اسفندارمذ مرکب است از: اسفند = اسپند +...
مذ. [ م ُ ] (ع ق ) ۞ از آنگاه باز. (منتهی الارب ). ابتدای زمان . از آن زمان . (غیاث اللغات ). منذ. رجوع به منذ شود.
مز. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، در 90 هزارگزی غرب لنگه و دامنه کوه گوگردی ، درمنطقه ٔ گرمسیر واقع و دارای ...
مز. [ م َزز ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکیدن چیزی را؛ یقال مزه مزاً؛ مکید آن را. (منتهی الارب ) (...
مز. [ م َزز ] (ع ص ) صعب و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مز. [ م ِزز ] (ع اِ) افزونی . فضل و فزونی .یقال : له مز علیک ؛ أی فضل ، مر او راست فضل و فزونی بر تو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). |...
مز. [ م ُزز ] (ع ص ) ترش و شیرین . آنچه که طعمش بین ترش و شیرین باشد. میخوش مزه . (منتهی الارب ) (برهان ). مَلَس . (یادداشت به خط مرحوم د...
مض . [ م َ ] (ع اِ) رمان البر. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ). رمان البر و میوه ٔ آن حب الفلفل [ کذا ] است . (تذکره ٔ داوود ضریر انطاکی ). به ضاد...
مض . [ م َض ض ] (ع اِ) سنگی که در چاه کهنه باشد و بدان آب را دریابند. و گاهی در چاهی دو سنگ باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ...
مض . [ م َض ض ] (ع مص ) اندوه مند گردانیدن : مضه الشی ٔ مضاً و مضیضاً؛ اندوه مند گردانید او را آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ال...