مض
نویسه گردانی:
MḌ
مض . [ م َض ض ] (ع مص ) اندوه مند گردانیدن : مضه الشی ٔ مضاً و مضیضاً؛ اندوه مند گردانید او را آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سوختن اندوه و خشم دل را. (زوزنی ). سوخته شدن دل از اندوه و خشم و غضب . (تاج المصادر بیهقی ). || سوزانیدن : مض الخل فاه ؛ سوخت سرکه دهن او را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء). || مکیدن ، یا سخت مکیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به درد آوردن جراحت . (المصادر زوزنی ). سوزانیدن جراحت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مضه الجرح ؛ سوزانید او را جراحت و به درد آورد. (ناظم الاطباء). || مض الکحل العین مضاً؛ سوختن سرمه چشم را و رنجانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۰ ثانیه
مض . [ م َ ] (ع اِ) رمان البر. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ). رمان البر و میوه ٔ آن حب الفلفل [ کذا ] است . (تذکره ٔ داوود ضریر انطاکی ). به ضاد...
مض . [ م َض ض ] (ع اِ) سنگی که در چاه کهنه باشد و بدان آب را دریابند. و گاهی در چاهی دو سنگ باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ...
مض . [ م ِض ْ ض ُ / م ِض ْ ض ِ / م ِض ْ ض َ / م ِض ْ ضُن ْ ] (ع اِ) کلمه ای است که به معنی لاء نفی آید، یعنی حرکت دادن هر دو لب را چندان ک...
مظ. [ م َظظ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || مظالعود؛ باز کردن پوست چوب ....
مذ. [ م ُ ] ( ) به معنی صاحب و خداوند باشد و مرکب می آید همچو اسفندارمذ. (برهان قاطع). اشتباه است ، چه اسفندارمذ مرکب است از: اسفند = اسپند +...
مذ. [ م ُ ] (ع ق ) ۞ از آنگاه باز. (منتهی الارب ). ابتدای زمان . از آن زمان . (غیاث اللغات ). منذ. رجوع به منذ شود.
مز. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، در 90 هزارگزی غرب لنگه و دامنه کوه گوگردی ، درمنطقه ٔ گرمسیر واقع و دارای ...
مز. [ م َزز ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکیدن چیزی را؛ یقال مزه مزاً؛ مکید آن را. (منتهی الارب ) (...
مز. [ م َزز ] (ع ص ) صعب و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مز. [ م ِزز ] (ع اِ) افزونی . فضل و فزونی .یقال : له مز علیک ؛ أی فضل ، مر او راست فضل و فزونی بر تو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). |...