اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مظلمه

نویسه گردانی: MẒLMH
مظلمه . [ م َ ل ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) ظلم و ستم و جور و تعدی و ستمگری و بی مروتی و بی انصافی و زبردستی و گناه . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی ، گناه حاصل از ظلم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به فارسی به معنی وبال مستعمل است ۞ . (آنندراج ) :
ناگهان بجهد کند ترک همه
بر تو طفل از او بماند مظلمه .

مولوی .


روا بود که چنین بی حساب دل ببری
مکن که مظلمه ٔ خلق را سزایی هست .

سعدی .


شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه ٔ خون سیاووشش باد.

حافظ.


- مظلمه بردن ؛ تظلم کردن . دادخواهی کردن : یکی مظلمه پیش حجاج برد، التفات نکرد. (گلستان ).
- || گناه و وبال ظلم به دوش کشیدن :
تو مظلمه مبر از خانه و ز گور مترس
که گور بی گنه و مظلمه بود گلشن .

جمال الدین عبدالرزاق (از آنندراج ).


دیدی که چه کرد اشرف خر
او مظلمه برد و دیگری زر.

(از امثال و حکم دهخدا).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مظلمه کار. [ م َ ل ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) ظالم و بیدادگر. (آنندراج ). ظالم و بیداد و بی انصاف و ستمگر. (ناظم الاطباء).
مظلمة. [ م َ ل َ م َ ] (ع مص ) بیدادی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بیداد کردن . ج ، مظالم . (آنندراج ).
مظلمة. [ م َ ل ِ م َ ] (ع اِمص ) دادخواهی و داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه که از ظالم طلبی و اسم است آنچه را که به ظلم از تو اخذ شده ...
مزلمة. [ م ُ زَل ْل َ م َ ] (ع ص ) مؤنث مزلم . زنی که دراز نباشد: أمراءة مزلمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.