اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معده

نویسه گردانی: MʽDH
معده . ۞ [ م ِ دَ / دِ ] ۞ (از ع ، اِ) عضو آدمی که طعام در آن قرار یابد و هضم شود. (غیاث ). آلتی به شکل کیسه که غذا پس از عبور از حلق و مری در آن داخل می گردد و شروع به هضم می کند و یمینه نیز گویند و در انسان یک معده بیش وجود ندارد ولی در حیوانات علفخوار ونشخواری چهار معده موجود است . (ناظم الاطباء). حاقنه . ام الطعام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در انسان به منزله ٔ کرش یعنی شکنبه در گوسفند باشد. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). یکی از اندامهای اصلی دستگاه گوارش که معمولاً کیسه مانند و عضلانی است . یاخته های ترشحی جدار داخلی آن ، شیره های گوارشی را ترشح می کنند. در مهره داران بین مری و دوازدهه (اثناعشر) قرار دارد. در ابتدا و انتهای آن ماهیچه های فعال وجود دارد. از نظر گوارش مواد غذائی دارای دو عمل مکانیکی و شیمیایی است . عمل اول (مکانیکی ) به کمک عضلات و عمل دوم (شیمیائی ) در نتیجه ٔ فعالیت یاخته های ترشحی صورت می گیرد. (فرهنگ اصطلاحات علمی ). قسمت متسعی از لوله ٔ هاضمه در انسان است که میان مری و روده ٔ باریک قرار دارد. شکل وموقعیت معده ۞ برحسب مقدارمحتویاتش ، پیشرفت هضم ، قوت عضلات و وضع احشای مجاور متفاوت است . رویهمرفته کیسه ای است عضلانی غشائی و تقریباً به شکل گلابی است که انتهای درشت آن در بالا و رأس آن در پائین و به طرف راست و بالا خم شده است . مدخل معده به مری مربوط است و به نام «فم المعده » ۞ و مخرج آن به اثناعشر ۞ موسوم است . ظرفیت معده در حدود یک یا یک لیتر و نیم است . هنگامی که معده خالی است جدارهایش روی هم قرار گرفته و در زیر حجاب حاجز مخفی است و وقتی که معده پر است قسمت مهمی از حفره ٔ شکمی رافرامی گیرد و در اتساع معده ممکن است کنار تحتانی آن به زهار برسد یا در لگن خاصره باشد و معمولاً حد تحتانی معده را با تاج استخوان خاصره مقایسه می کنند. طول معده در حدود 25 سانتیمتر است . معده دارای یک قسمت قایم است و در پائین افقی می شود. قسمتی از معده در زیر حجاب حاجز به شکل گنبدی قرار دارد که برجستگی بزرگ نامیده می شود. این برجستگی به طرف بالا تا رأس قلب می آید و فاصله ٔ آن دو همیشه حجاب حاجز است . برجستگی بزرگ معده به طور غیرمستقیم با دنده ها و فواصل بین دنده ای چپ مربوط می شود و تا فضای پنجمین دنده می آیدو این ناحیه به فضای تروب ۞ موسوم است . کبد که در طرف راست شکم است قطعه ٔ چپ آن بر روی معده تکیه می کند و قسمتی از سطح قدامی آن را می پوشاند. باب المعده در طرف راست خط وسط می باشد.
معده دو جدار و دو کنار دارد: 1- جدار قدامی که از بالا به حجاب حاجز، جنب چپ ، ریه ، پرده ٔ قلب ، جدار سینه و از ششمین تا نهمین دنده ٔ طرف چپ مربوط است . در بالا و در طرف راست بین جدار قدامی معده و حجاب حاجز، لب چپ کبد فاصله میشود. در طرف چپ سطح قدامی معده ، به طرف چپ و کمی به عقب متوجه و به سپرز مربوط می باشد. تمام این جدار از صفاق پوشیده است . قسمتی از جدار قدامی معده بین کنار تحتانی قفسه ٔ سینه و کنار قدامی کبد و خطی که نهمین غضروف دنده ٔ راست و چپ را بهم وصل می کند، مربوط به جدار شکم و به نام مثلث «لاب » ۞ موسوم است . سطح قدامی معده در بالا و چپ مربوط به فضای تروب است این فضا در بالا و طرف راست به قسمت چپ از کنار تحتانی کبد محدود میشود و در بالا و چپ به قلب و در طرف چپ به طحال و در طرف پائین و راست به کنار تحتانی قفسه ٔ سینه محدود است . 2- سطح خلفی که از صفاق پوشیده شده فقط در بالا نزدیک سوراخ کاردیا (فم المعده ) قسمت کوچک مثلثی از سطح خلفی معده به پایه ٔ حجاب حاجز چسبیده است . به قسمت راست این قسمت شریان ۞ وارد می شود، این شریان قبلاً از زیر چینی از صفاق می گذرد و در طرف چپ این قسمت بدون صفاق است . سطح خلفی معده در بالا مربوط است به قسمت فوقانی سطح قدامی کلیه چپ ، کپسول فوق کلیوی چپ ، سپرز، شریان سپرز، سطح قدامی پانکراس و در زیر مزوکولون عرضی به چهارمین قسمت اثنا عشر مربوط است . ته معده در بالا و چپ قرار گرفته و مربوط به حجاب حاجز، پرده ٔ جنب ، پرده ٔ قلب و ریه و قلب است . فم المعده در عقب مجاور یازدهمین مهره ٔ پشت و در جلو به محاذات انتهای داخلی هفتمین غضروف دنده است . انتهای تحتانی یعنی قسمت پیلوریک ۞ معده ، در جلو به قطعه ٔ چهارضلعی کبد و در عقب به ورید باب و پانکراس مربوط است . جدار معده به ترتیب از سه طبقه ٔ عضلانی مایل و طولی و مدور ساخته شده (بنابراین طبقه ٔ عضلات مدور داخلی تر هستند). بر روی طبقه ٔ عضلات مدور طبقه ٔ تحت مخاطی و بر روی آن مخاط معده است که دارای چین ها و برجستگیهای پستانی شکل است . در روی مخاط معده فرورفتگیها و برجستگیهایی مشاهده می گردد که در عمق این فرورفتگیها غدد مترشحه ٔ معده باز می شوند. ترشحات مخاط معده را شیره ٔ معده یا عصیر معدی گویند.شیره ٔ معده دارای اسید کلریدریک و دو دیاستاز مهم پپسین ۞ و پرزور ۞ است که اولی بر روی مواد پروتئیدی گوشتی و دومی بر روی کازئین ۞ شیر تأثیر می کند و آن را تبدیل به پنیر می نماید و از این جهت به پنیر مایه نیز موسوم است . (در معده ٔ نوزاد پستانداران مقادیر زیاد پنیر مایه موجود است ). باید توجه داشت که معده ٔ گوشت خواران و علف خواران و نیز علف خواران نشخوارکننده و مرغان هریک خاصیتی و شکلی و اجزائی متفاوت و مخصوص بخود دارند. و رجوع به کالبدشناسی توصیفی دکتر مستقیمی صص 498-502 و جواهر التشریح صص 545-550 و لاروس بزرگ شود :
چون مرغش از هوا به سوی ورده ۞
از معده باز تاوه شود نانت .

منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 474).


حلقوم جوالقی چو ساق موزه است
و آن معده ٔ کافرش چو خم غوزه است .

عسجدی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


پر شود معده ترا گر نبود میده ز کشک
خوش کند مغز ترا گر نبود مشک سذاب .

ناصرخسرو.


بنده ٔ بد را خداوندان به تشنه گرسنه
بر عذاب آتش معده همی بریان کنند.

ناصرخسرو.


جگر از بس که هم جگر خورده ست
معده را ذوق آب و نان برخاست .

خاقانی .


انباشت شاه معده ٔ آب روان به خاک
تا کم رسد به مرکز خاکی زیان آب .

خاقانی .


خروش چنگ رامشگر برآمد
بخار می ز معده بر سر آمد.

نظامی .


معده را خو کن بدان ریحان و گل
تا بیابی حکمت قوت رسل .

مولوی .


خوی معده زین که و جو بازکن
خوردن ریحان و گل آغاز کن .

مولوی .


معده ٔ تن سوی کهدان می کشد
معده ٔ دل سوی ریحان می کشد.

مولوی .


معده حلوایی بود حلوا کشد
معده سکبایی بود سکبا کشد.

مولوی .


از معده ٔ خالی چه قوت آید و از دست تهی چه مروت . (گلستان ).
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معده ٔ سنگی شبی ز دلتنگی .

سعدی (کلیات ،گلستان چ فروغی ص 190).


چون شود معده پر، تفاوت نیست
کو ز گندم پر است یا ازجو.

ابن یمین .


معده ای را که در او سنگ همی بگدازد
کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر.

کافی خراسانی (از امثال و حکم ص 1717).


- پرمعده ؛ آنکه معده ٔ او انباشته از غذاست . معده انبار :
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد ز حکمت تهی .

(بوستان ).


و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
- معده پر کردن ؛ معده تنگ کردن . (آنندراج ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- معده تنگ کردن ؛ بسیار چیزی خوردن و شکم پر کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
بجز سنگدل کی کند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ .

(بوستان ).


- امثال :
معده ٔ جوان سنگ را آب می کند ؛یعنی جوانان گاهی طعام دیرهضم و ناگوار را به آسانی توانند گذرانیدن . (امثال و حکم ص 1717).
معده ٔ لیز و آب هندوانه ! (امثال وحکم ص 1717)؛ دو چیز ضد هم . دو چیز که با یکدیگر سازگار نباشند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گاو ماده . [ وِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ گاو شیرده . ماده گاو: ماریه ؛ گوساله ٔ ماده ٔ سپیدرنگ و گاو ماده با بچه ٔ سپید تابان بدن . ...
ماده زای . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زنی که همه دختر زاید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماده زاینده . مئناث .
ماده طبع. [ دَ / دِ طَ ] (ص مرکب ) زن صفت . مانند زن سست عهد و پیمان شکن . که طبع زنان دارد : نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع فگار...
ماده وان . [ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی به چهار فرسخی مغرب شهر داراب . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 202).
نر و ماده . [ ن َ رُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نرماده . لولب . (مهذب الاسماء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فتخ ماده . [ ف َ خ ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علتی که بدان فرج زن بآماسد و چون برِ مرد شود خصیه بآماسد. و آن را قبح ماده هم گوین...
اشتر ماده . [ اُ ت ُ رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناقه . (دهار) (منتهی الارب ).
ماده بانان . [ دَ ] (اِخ ) روستائی از شیب کوه ، ناحیه ٔ جنوبی بلوک را مجرد و در چهار فرسخ و نیم جنوبی جشنیان واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 2...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.