معل
نویسه گردانی:
MʽL
معل . [ م ُ ع َل ل ] (ع ص ) بیمار. (آنندراج )(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به اعلال شود.
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مال خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فلاورد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 418 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
مال پاشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) مال افشاندن . مال بخشیدن . زر و سیم افشاندن : مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان باده نوشیدن و بوسیدن معشوقه ٔ ...
مال الاجاره. [لُ اِ]. (ا. مر. عر.). پولی که مستٲجر در برابر استفاده از ملک یا خانه به صاحب ملک میدهد؛ اجارهبها.
گه مال کردن . [ گ ُه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گه آلودن . || نیک نشستن . پاکیزه نکردن . پلیدی نیک نزدودن .
گل مال کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن گل . مالیدن گل به ظرف تا شوخ آن برطرف شود. || مالیدن گل به در و دیوار. || مجازاً پوشان...
شن مال کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شن ، شوخ ظرفی را زدودن . (یادداشت مؤلف ). شن مالی کردن .
خاک مال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطاوعه ٔ خاک مال کردن .
خاک مال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین آوردن پهلوان را. (غیاث اللغات ). || شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی . || تطهیر: ولوغ کل...
خاک مال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) خواری دادن . رجوع به خاک مال شود.
لجن مال کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهمتها بر کسی نهادن . با تهمت او را بدنام کردن .