معمع
نویسه گردانی:
MʽMʽ
معمع. [ م َ م َ ] (اِ صوت ) آوازه بره آنگاه که مادر را طلبد یا آواز گوسفند که تنها مانده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعبع.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معما گشادن . [ م ُ ع َم ْ ما گ ُدَ ] (مص مرکب ) به معنی حل کردن معما. (آنندراج ).
معما نهادن . [ م ُ ع َم ْ ما ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رمزهائی را معین کردن تا بضرورت در نامه ها و پیغامها از آنها استفاده شودمکتوم ماندن مقصود...
حاجی ماما خاتون . (اِخ ) او محبوبه ٔ سلطان (سلطان پسر شیخ حسن ایلکانی ) و مادر فرزندان او، و وفات وی بسال هفتصد و هفتاد (هَ . ق .) بوده است . ...