معن
نویسه گردانی:
MʽN
معن . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دراز. || کوتاه . || اندک . || بسیار. || سهل و آسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل معن فی حاجته ؛ مرد سهل و آسان درحاجت . (ناظم الاطباء).
|| هرچیز که بدان سودی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ادیم . (اقرب الموارد). || آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آبی که ظاهر باشد. (از اقرب الموارد). || خواری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) دور رفتن اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دور رفتن در تاختن . (از اقرب الموارد). || روان کردن آب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء). روان شدن آب . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس ج 9 ص 347). || سیراب شدن گیاه و به پایان بالیدگی رسیدن گیاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سیراب شدن گیاه یا جا از آب . (از اقرب الموارد). || پی در پی باریدن باران بر زمین و سیراب ساختن آن را. (از اقرب الموارد). || پذیرفتن خواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اقرار کردن به حق کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منکر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انکار کردن حق کسی . (از ناظم الاطباء). منکر شدن حق کسی و این لغت از اضداد است . (از اقرب الموارد). || سپاس نعمت ناکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مان . (ع اِ) (از «م ی ن ») آهن آماج و کلند که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبری دودم که بدان زمین را شخم کنند، مجد ...
مان . (اِخ ) ۞ جزیره ای است به انگلستان در دریای ایرلند که 570 کیلومترمربع وسعت و 48000 تن سکنه دارد. مرکز آن «دوگلاس » است و مورد توجه ج...
مان . (اِخ ) ۞ مرکز ایالت «سارت » ۞ فرانسه که بر کنار رودسارت و در 217 کیلومتری غرب پاریس واقع است و 147650 تن سکنه دارد. شهر «مان » چند...
مان . (اِخ ) ۞ نام دو برادر نویسنده ٔ آلمانی . نخستین «هنریش » (1871-1950م .) نویسنده ٔ «پروفسور انرات » ۞ و دومین «توماس » (1875-1955م .) نویسن...
مأن . [ م َءْن ْ ] (ع مص ) بر تهیگاه یا بر ناف زدن و رسیدن آن را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پرهیز کردن و ترسیدن .(از منتهی الا...
مان بذ. [ ب َ ] (اِ مرکب )رئیس خانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رئیس خانواده و ظاهراً مقصود از مان بذان یک عده از اصیل زادگان زمان اشکانی...
تنگ مان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریز است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 2280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7...
کاه مان: کلمه ای ترکیبی ست از "کاه" و "مان"، مان به معنای ماننده، وش و گون، چون وش در ماه وش یا مهوش، چون گون در گلگون و لاله گون، ماننده به کاه یا کا...
لوله مان . [ لو ل َ ] (اِخ ) (شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه ) لولمان . قریه ای به گیلان نزدیک آستانه ٔ سیدجلال الدین اشرف ، ک...
مان مهان . [ ] (اِخ ) اول ممجان که امروز قصبه ٔ قم است و نام آن مان مهان بوده است یعنی منازل کبار و اشراف ۞ . جمکران . (تاریخ قم ص ...