اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معن

نویسه گردانی: MʽN
معن . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دراز. || کوتاه . || اندک . || بسیار. || سهل و آسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل معن فی حاجته ؛ مرد سهل و آسان درحاجت . (ناظم الاطباء).
|| هرچیز که بدان سودی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ادیم . (اقرب الموارد). || آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آبی که ظاهر باشد. (از اقرب الموارد). || خواری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) دور رفتن اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دور رفتن در تاختن . (از اقرب الموارد). || روان کردن آب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء). روان شدن آب . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس ج 9 ص 347). || سیراب شدن گیاه و به پایان بالیدگی رسیدن گیاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سیراب شدن گیاه یا جا از آب . (از اقرب الموارد). || پی در پی باریدن باران بر زمین و سیراب ساختن آن را. (از اقرب الموارد). || پذیرفتن خواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اقرار کردن به حق کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منکر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انکار کردن حق کسی . (از ناظم الاطباء). منکر شدن حق کسی و این لغت از اضداد است . (از اقرب الموارد). || سپاس نعمت ناکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خان و مان . [ ن ُ ] (اِ مرکب ) ۞ خان مخفف «خانه » و مان بمعنی رخت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خانه با اثاثیه ٔ خانه با اهل خانه : خدای ت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آلفرد (فرد) زینه‌مان (به انگلیسی: Alfred (Fred) Zinnemann) (زاده ۲۹ آوریل ۱۹۰۷ - درگذشته ۱۴ مارس ۱۹۹۷) کارگردان سرشناس اتریشی-آمریکایی و برندهٔ ۴ جایز...
جزیرهٔ مَن یا مَن (به مانکس: Ellan Vannin or Mannin)، (به انگلیسی: Isle of Man) جزیره‌ای با جمعیتی حدود ۸۶ هزار نفر واقع در دریای ایرلند است. پایتخت آ...
خان و مان روفتن . [ ن ُ ت َ ] (مص مرکب ) خانمانی را از بیخ و بن کندن . خانمانی را بی اساس کردن : بدوستان گله آغاز کرد و حجت خواست که خان ...
خان و مان نهادن . [ ن ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خان و مان خود را بجهت امری صرف کردن .خان و مان خود را برای چیزی بباد دادن : در گلستان ...
خان و مان برانداختن . [ ن ُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) اساس خان و مانی را از هم پاشیدن . خانمانی را نابود کردن : دل ماکیست که سرگشته ٔ رویت ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.