معن
نویسه گردانی:
MʽN
معن . [ م ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ مَعین .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معین شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معن . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دراز. || کوتاه . || اندک . || بسیار. || سهل و آسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)....
معن . [ م ِ ع َن ن ] (ع ص ) آنکه در کار بیفایده و نامقصود درآید و در هر چیز پیش گردد و دخل نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)....
معن . [ م َ ] (اِخ ) شاعری از عرب . دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابوعمرو شیبانی گرد کرده اند. (ابن الندیم ).
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن اوس بن نصربن زیاد مزنی (متوفی به سال 63 هَ . ق .). شاعری فحل است که جاهلیت و اسلام را درک کرد. درباره ٔ گروهی ...
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن حاتم . سومین از بنی حمدان در صنعا از 504 تا حدود 10 هَ . ق . (از طبقات سلاطین اسلام ص 84).
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن زائدةبن عبداﷲ شیبانی ، مکنی به ابوالولید (متوفی به سال 151 هَ . ق .). از بخشندگان معروف عرب و یکی از فصحای شجاع ...
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن عدی الاوسی انصاری ، از صحابه و برادر عاصم است . در حرب یمامه به خلافت ابوبکر شهید شد. و رجوع به تاریخ گزیده ص 234...
معن زائده . [ م َ ن ِ ءِ دَ ] (اِخ ) معن بن زائده : در جود بر زیادتی از معن زائده وز فضل فضل داری بر فضل برمکی . سوزنی .نه معن زائده ای کز...
ابن معن طائی . [ اِ ن ُ م َ ن ِ ] (اِخ ) مردی از قدماء جاهلیت موسوم به ثوب ، و او جدّ عمروبن المسیح بن کعب است .
مان . (اِ) خانه را گویند و نیز خان و مان اتباع است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 397). به معنی خانه باشد که عربان بیت خوانند. (برهان ). خا...