اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معول

نویسه گردانی: MʽWL
معول . [ م ُع َوْ وَ ] (ع مص ) اعتماد کردن و تکیه نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اعتماد کردن زیرا که به صیغه ٔ اسم از تعویل مصدر میمی هم آمده و تعویل به معنی اعتماد کردن است . (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ، اِ) مستعان و محتمل و معتمدو گویند لیس علیه معول ؛ ای مستعان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اعتمادکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ).
- معول علیه ؛تکیه شده بر او. آنکه بر او اتکال و اعتماد شده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| محل اعتماد. (ناظم الاطباء). قابل اعتماد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تو مسافری و دنیا سرآب و کاروانی
نه معول است پشتی که بر این پناه داری .

سعدی .


|| (اِمص ) اعتماد. تکیه : از این فکر خواب از من رمیده است که بدین دنیا و مملکت معولی نیست و بر بقای زندگانی هیچ اعتمادی نیست . (سیاست نامه ).
تا نگردد مرید از اول نیست
دان که در توبه اش معول نیست .

سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 65).


و فضه ٔ فیاض ماء معین به مُعَوّل مِعْوَل ۞ کاریزکن توان طلبید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 205).
بر زهره نظر گماشت اول
گفت ای به تو بخت را معول .

نظامی .


معرفت اشعار منظوم ... برای دانستن تفسیر کلام باری ... لازم است و ائمه ٔ نحو... را در حل مشکلات قرآن ... دستاویزی محکم است و در اصابت آن بر مستودعات دواوین شعراء عرب معولی تمام . (المعجم چ دانشگاه ص 28). زیرا که معول در دیگر علوم بر حفظ و فهم باشد و در این علم بر حفظ مطلق . (تاریخ بیهق ص 10). و لشکر مغول را معول چون بر بخت بود و مساعدت وقت ... (جهانگشای جوینی ).
ای آنکه خانه بر ره سیلاب می کنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی .

سعدی .


- معول کردن ؛ اعتماد کردن . تکیه کردن :
ایمن است از رستخیز افلاک از آنک
بر بقای او معول کرده اند.

خاقانی .


با کسی که در همه ٔ ابواب بر تو مُعَوَّل کند به مِعْوَل فریب و خداع بنیاد حیات او برکندن ... (مرزبان نامه ص 271).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
معول . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) کسی که اعتماد می کند و اعتمادکننده . (ناظم الاطباء). متکی . مُعتَمِد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معول . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب صبر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیطاقت شده ومغلوب گشته در صبر و شکیبایی . (ناظم الاطباء). || اعتمادکر...
معول . [ م َع ْ وَ ] (ع اِ) جای تکیه و اعتماد و جای استعانت . (غیاث ) (آنندراج ).
معول . [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) آهنی که بدان کوه کنند و میتین . ج ، معاول . (منتهی الارب ). کلنگ آهنی که بدان سنگ را شکافند. (غیاث ) (آنندراج )...
ماول . [ ] (اِخ ) ابن شراره مکنی به ابوالخیر. طبیبی نصرانی از اهالی حلب بود که در ادب نیز دست داشت و از مقربان درگاه و کاتب معزالدوله ...
مأول . [ م ُ ءَوْ وَ ] (ع ص ) همزه بصورت الف است ۞ ، تأویل کرده شده و کلام از ظاهر به خلاف ظاهر گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). و رج...
مأول . [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) مؤول ۞ . تأویل کننده . شرح کننده : چنین گوید مفسر این کتاب و مأول این خطاب اصغر عباداﷲ جرماً و اکثرهم ح...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.