اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معید

نویسه گردانی: MʽYD
معید. [ م ُ ] (ع ص ) اعاده کنند و دوبارکننده . (ناظم الاطباء). اعاده کننده و باربارکننده ٔ کاری . (غیاث ) (آنندراج ). بازگشت دهنده . برگرداننده . بازگرداننده . تکرارکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سوزنی «العود احمد» مدح شه را شو معید
عید شاه خسروان مسعود، میمون فال باد.

سوزنی .


گه مناظره با کوه اگر سخن رانی
زاعتراض تو مفحم شود معید صدا.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 207).
|| آنکه بعد از شیخ شرح درس را تکرار کند یقال رتبه معیداً فی حلقته . (از ذیل اقرب الموارد). آنکه درس مدرس را برای شاگردان تکرار و اعاده کند تا بیاموزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در قدیم هر مدرس یک یا چند نایب به نام معید داشت . (غزالی نامه تألیف همایی ص 127). او را سفر قبله پیش آمد و مرا به معیدی سپرد و برفت . (اسرارالتوحید ص 310).
من فایده جوی و او مفیدم
هم بوده مدرس و معیدم .

خاقانی (تحفةالعراقین ).


معید مدرسه کی شد چکاوک از تکرار.

مجیرالدین بیلقانی .


بینی اندر دل علوم انبیا
بی کتاب و بی معید و اوستا.

مولوی .


|| آفریننده ٔ دیگر بار. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). زنده کننده ٔ پس از مرگ . مقابل مبدی ٔ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- المبدی ٔ المعید ؛ از صفات خدای بزرگ است زیرا او خلق را می آفریندو زنده می کند و سپس آنان را می میراند و آنگاه به قیامت بازمی گرداند. (از ذیل اقرب الموارد).
|| توانا و قادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دانای در امور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ماهر. (منتهی الارب ). زیرک و ماهر. (ناظم الاطباء). حاذق . (اقرب الموارد). || فرس مبدی ٔ و معید؛ اسب رام کرده و ادب داده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل مبدی ٔ و معید؛ مرد بارها با کفار جنگ کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آزموده کار. (منتهی الارب ). مجرب در امور. (از اقرب الموارد). فلان مبدی ٔ و معید؛ فلان آزموده کاری است که کارها را بارها آزمایش کرده . || عالم و طالب علم و مصر در علم و علم آموخته . (ناظم الاطباء). || اشتر که گشن بسیار کند. (مهذب الاسماء).گشن که بارها گشنی کرده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتری که خوب گشن کند. (از ذیل اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معید. [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل (معنی سوم ) شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مآید. [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مُؤیِد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مؤید شود.
ماید. [ ی ِ ] (اِخ ) مائد. کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در یمن . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.