اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغام

نویسه گردانی: MḠAM
مغام . [ م َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس و آن را مغامة نیز گویند و در آن معدن گل سرشوی است و از آنجا به سایر شهرهای مغرب برند. (از معجم البلدان ). از قرای طلیطله است . (الحلل السندسیة ج 2 ص 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی ۞ . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ا...
مقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم ...
مقام . [ م َ ] (اِخ ) سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه ٔ اسماعیل سر او را می شست حضرت ...
مقام . [ م َ ] (اِخ ) از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است . (فارسنامه ٔ ناصری ). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است...
این واژه اربی است و پارسی آن، اینهاست: نَشیم naŝim (پهلوی: نیشِم) اَهراف ahrãf(پهلوی)
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نشیم naŝim (دری) اهراف ahrāf (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: واخژ اهراف vāxež-ahrāf (سغدی- پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مقام طلب . [ م َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مقام جو. جوینده ٔ مقام . طالب مقام . آنکه پیوسته خواهد از مناصب و مشاغل فروتر به مناصب و مشاغل بالاتر دست...
چهل مقام . [ چ ِ هَِ م َ ] (اِخ ) (چهل دختران ) نام کوهی واقع در دو میلی شهر شیراز و در شمال شرقی آن شهر و بنا بگفته ٔ صاحب فارسنامه ٔ ناصری ق...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.